صداقت محض
اتفاقی آمدی یا با قصد پیدا کردن من...
من نمی دانم دنبال چه هستی؟
دنبال سردرآوردن از کار من؟؟
دنبال جستجوی سرنوشت من ؟
من هیچ نمی دانم...
اما یک چیز را خوب می دانم...
که اینجا خانه ی قبلی من بود...
جایی که ۵ سال در آن رفتم و آمدم...
شاید باز هم آمدم...
نمی دانم...همیشه نمی توانم همه ی حرفها را بزنم...
اما گاهی برخی حرفها هستند که فقط برای اینجا خوبند...
مدتهاست که اینجا نیامده بودم...
با ورود من به دانشگاه فصلی از زندگی برای من آغاز شد
که ترجیح دادم از این خانه و خاطراتش دوری کنم...
شاید اشتباه می کنم!
شاید روزی بازگردم...
اگر در جستجوی من هستی و تمام داستان ۵ ساله ی مرا
اینجا می خوانی بخوان...
اما یک چیز را فراموش نکن که تمام آنچه خواندی روزهای
زندگی من بوده اند...
چه بد و چه خوب دوستشان دارم و تا لحظه ی مرگ فراموششان
نمی کنم...
تمام آنچه می خوانی صداقت محض من است برای تو...
و شاید با خواندن این حرفها روح تو به دنیایی جدید پا بگذارد
که دنیای من است...
دنیای من با تمام زیبایی ها و زشتی هایش...
تمام آروزها ناکامی ها دردها...خطاها و...
تو هر طور که دوست داری مرا ببین...
اما این را فراموش نکن که نویسنده ی این پستها
کسی است که زندگی اش را وقف یک سوال
بزرگ کرده و هیچ چیز و هیچ کسی نمی تواند جلوی
سیر او در رسیدن به پاسخ را بگیرد...
و سعی کرده که امروزش با دیروزش یکی نباشد...
حتی اگر امروز بدتر باشد...
مهم این است که عادت نکنیم...من از روزمرگی در فرارم...
تا به ابد...
من تمام تلاشم را می کنم که بهتر و بهتر بشوم با هر گذشته
و یا دیروزی که داشته ام و این شاید بهترین خصوصیت من باشد...
اگر دوست داشتی مطالب بروز از این نویسنده بخوانی
به Facebook و جستجویش کن
***
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم...
ن.ع
اردیبهشت ۸۹